گریه‌های پرافتخارترین سرمربی تاریخ تیم ملی فوتسال/ به رویانیان گفتند بگو تبانی شده

حسین شمس، یکی و شاید حتی بهترین سرمربی تاریخ تیم ملی فوتسال ایران است. مردی که توانسته ۵ بار ایران را بدون باخت قهرمان آسیا کند و تنها ۵۳ ثانیه برای رستگاری برابر نایب قهرمان دنیا کم آورد. مردی که خاطرات خوشی برای فوتسالی‌ها ساخت و نام خودش را در این رشته در ایران جاودانه کرد.

گریه‌های پرافتخارترین سرمربی تاریخ تیم ملی فوتسال/ به رویانیان گفتند بگو تبانی شده

به گزارش زنهار؛ تمام حسرت زندگی‌اش در ۵۳ ثانیه خلاصه می‌شود؛ ثانیه‌هایی که هم در دلش غوغا بود و هم در ذهنش. او هیچ‌گاه لحظات پایانی دیدار تیم ملی فوتسال با ایتالیا در جام جهانی ۲۰۰۸ را فراموش نخواهد کرد. لحظاتی که پیروزی و صعود را از دست داده بود و حتی نمی‌توانست از جایش بلند شود. در سرش درگیر پیدا کردن مافیا سیسیل بود و در دلش خدا خدا می‌کرد که جوانانش دست به معجزه بزنند و گل ششم را به ثمر برسانند. "حسین شمس"، متولد اول فروردین ۱۳۴۰ است. کسی که سال‌ها هدایت تیم ملی فوتسال را برعهده داشته و سابقه باخت در بازی‌های آسیایی نداشته است.

ساعاتی را با او به گفت‌وگو پرداختیم و از خاطرات حضورش در تیم ملی تا مربی‌گری در باشگاه‌های مختلف با ما سخن گفت. مردی که هنوز هم یاد ثانیه‌های آخر دیدار با ایتالیا می‌افتد، نمی‌تواند جلوی جاری شدن اشک‌هایش را بگیرد و بزرگترین حسرت زندگی‌اش، را تساوی مقابل ایتالیایی می‌داند که بیش از ۱۰ بازیکن برزیلی در ترکیب خود داشت. در کلماتش مشخص است که با وجود کمی دوری از فوتسال ایران، هنوز هم دلش برای این رشته می‌سوزد و دنبال عاقبت به خیر شدن آن است.

- چه اتفاقی افتاد که وارد ورزش و فوتبال شدید؟‌

من هم مثل همه بچه‌های جنوب شهر علاقه به ورزش و به خصوص فوتبال خیابانی داشتم. من بچه خیابان شاپور هستم. من در خیابان فرهنگ و در کوچه فرمان‌فرما در باشگاهی به نام پولاد که مرحوم تختی در آن کشتی می‌گرفت، در آن جا فوتبال بازی می کردیم. آرام آرام جذب باشگاه‌های مختلف شدیم و وارد فوتبال شدیم. در آن زمان فوتسالی وجود نداشت.

بعد از این که وارد فوتبال شدیم و در تیم‌های جوانان و بزرگسالان بازی کردیم، جام رمضان در کشور ما رونق گرفت و آن هم به این دلیل بود که فوتبال در ماه رمضان تعطیل می‌شد و اجازه فوتبال بازی کردن نمی‌دادند، تا سحر در نقطه به نقطه ایران شروع به فوتسال بازی کردن کردند. بعدا که تیم ایران به مسابقات جهانی راه پیدا کرد، یاد گرفتند که از قوانین فوتسال پیروی کنند و مثلا دیگر اوت‌ها را از روی خط با پا می‌زنند و خبری از پرتاب دستی نبود.

ابتدا از توپ‌های معمولی استفاده می‌شد که به آن "توپ زرنگ" می‌گفتند که کنترل آن سخت بود و یواش یواش، توپ تنبل آمد و فوتسال اپیدمی شد و قوانین آن به همه شهرها ارسال شد. قبل از این که فوتسال وارد سایر کشورهای آسیایی شود، مسابقاتی در سال ۱۳۶۰ در اصفهان به صورت جا افتاده در ماه رمضان برگزار شد و بعد در کل ایران این مسابقات برگزار شد.

دوگانگی در تیم ملی به وجود آمده بود و ۳ بازیکن با سرپرست تیم با ماشین فیفا، این طرف و آن طرف می‌رفتند و سرپرست پول تلفن این بازیکنان را می‌داد و به بقیه بازیکنان پول تلفن نمی‌داد. سایر بازیکنان هم اعتراض می‌کردند و من هم پیش دکتر خبیری که آن زمان عضو کمیته فوتسال فیفا بود، رفتم و گله کردم که قصه از این قرار است. ایشان هم لطف کردند که به من دلار داد که برای بازیکنان کارت تلفن بخرم و گفتند که در تهران کارت‌ها را پس بده تا من از فدراسیون پول این‌ها را بگیرممن هم زمانی که سرمربی فتح سپاه بودم، هم مربی فوتبال چمنی و هم مربی داخل سالن بودم. ما موفق شدیم که در مسابقات جام رمضان با حضور همه بزرگان قهرمان شویم. در آن زمان چون فوتبال تعطیل بود، همه بزرگان فوتسال می‌آمدند و جایزه‌های خوبی مثل سفر سوریه، یخچال و تلویزیون می‌دادند. آن موقع هیات فوتبال تهران دست مرحوم مهدی اربابی بود و او زحمت بسیاری کشید. در فینال آخر که با استقلال بازی کردیم، ۱۲ هزار تماشاگر آمده بود و بازیکنان ما همه سالنی باز بودند. در آن زمان علی کریمی ۱۹ ساله در تیم ما بود و بازیکنان دیگری چون رضا رضایی، بابک معصومی، اصغر قهرمانی و کیومرث کاظمی در تیم ما بودند. ما فوتسالیست داشتیم و این افراد پایه‌گذار تیم ملی هم شدند.

- چگونه سرمربی تیم ملی فوتسال شدید؟

 در سال آخری که مربی فتح بودم، آقای صفایی فراهانی، رییس فدراسیون وقت، با ۸ نفر مذاکره کرد که من یکی از آن‌ها بودم و در نهایت به عنوان سرمربی تیم ملی فوتسال شدم و از فوتبال به صورت کامل جدا شدم.

اسامی کسانی که با من به مصاحبه دعوت شدند، خیلی بزرگ بود و من باورم نمی‌شد که بتوانم مربی تیم ملی شوم. ناصر ابراهیمی، حمید درخشان، فریدون عسگرزاده و دیگر مربیان بزرگی که قرار بود با فدراسیون مذاکره کنند و من شانس زیادی برای خودم قائل نبودم. من وقتی با ایشان مصاحبه کردم، اصلا باورم نمی‌شد که من انتخاب شوم. در آخر مصاحبه به من گفت اگر شما سرمربی تیم ملی شدی، ۲ نکته را رعایت کن؛ نخست این که کمک‌هایت حتما لیسانس داشته باشند و زبان انگلیسی بلد باشند و دوم این که در هنگام دعوت بازیکنان در شرایط مساوی بین تهرانی و شهرستانی، حتما شهرستانی را انتخاب کن. من از دفتر ایشان بیرون رفتم و هیچ امیدی هم برای انتخاب شدن نداشتم.

چند وقت بعد، با بچه‌هایم در خانه  نشسته بودیم و اخبار ورزشی ساعت ۱۸:۴۵ را می‌دیدیم که اعلام شد که حسین شمس سرمربی تیم ملی فوتسال شد. بچه‌هایم از خوشحالی می‌دویدند و یکی از بهترین روزهای زندگیم بود. آن موقع به خود ما خبر نمی دادند و از طریق اخبار ورزشی اعلام می‌شد.

- قراردادتان با تیم ملی چقدر بود؟

ما آن زمان حقوق ماهانه می‌گرفتیم و حدود ماهی ۱۸۰ هزار تومان حقوقم بود.

- اوضاع در آن دوره ۲ ساله در تیم ملی چگونه بود؟

شرایط بسیار خوب بود. اولین دوره مسابقات آسیایی را رفتیم و نتایج عجیب و غریبی به دست آمد که هنوز هم رکورد است. ما در یک روز ۵۷ گل زدیم. صبح ۲۱ گل به قرقیزستان زدیم و شب ۳۶ گل به سنگاپور زدیم. آن زمان بازی‌ها شب و صبح برگزار می‌شد. در آن زمان آسیا با یک پدیده جدید آشنا شد و همه در تعجب مانده بودند. سال بعد هم در تایلند قهرمان شدیم.

- چه اتفاقی افتاد که از تیم ملی جدا شدید؟

ما به جام جهانی گواتمالا رفتیم و یک سری مشکلاتی ایجاد شد که نتوانستیم نتیجه بگیریم و با یک برد و ۲ باخت برگشتیم به ایران و من هم بنا به دلایلی استعفا دادم.

- دلیل آن استعفا چه بود؟

یک اختلافی بین من و سرپرست تیم بود. او با یک سری بازیکنان رفاقت می‌کرد که من دوست نداشتم و اجازه نمی‌دادم. ابتدا این اتفاق در مسابقات تایلند افتاد که صفایی دخالت کرد و مشکل را موقتی حل کرد. در آن جام جهانی، دوباره این مشکل به وجود آمد و یکی دو بازیکن به صورت علنی با سرپرست تیم بودند و بقیه بازیکنان با من بودند. این باعث شد مشکلاتی پیش بیاید و من در هواپیما استعفایم را به خبیری، نایب رییس وقت فدراسیون ارائه کردم و حتی منتظر جواب هم نشدم و دیگر به تمرینات تیم نرفتم.

دوگانگی در تیم ملی به وجود آمده بود و ۳ بازیکن با سرپرست تیم با ماشین فیفا، این طرف و آن طرف می‌رفتند و سرپرست پول تلفن این بازیکنان را می‌داد و به بقیه بازیکنان پول تلفن نمی‌داد. سایر بازیکنان هم اعتراض می‌کردند و من هم پیش دکتر خبیری که آن زمان عضو کمیته فوتسال فیفا بود، رفتم و گله کردم که قصه از این قرار است. ایشان هم لطف کردند و به من دلار داد که برای بازیکنان کارت تلفن بخرم و گفتند که در تهران کارت‌ها را پس بده تا من از فدراسیون پول این‌ها را بگیرم. اختلاف در تیم زیاد بود و باعث شد که تیم نتیجه نگیرد و در عین شایستگی که باید به مرحله بعد می‌رفتیم، بازی یک هیچ برده برابر آرژانتین را با این بچه‌ بازی‌ها ۲ بر یک باختیم. کوبا را ۳ بر صفر بردیم اما چون روز اول هم به اسپانیا ۷ بر ۲ باخته بودیم، از گردونه رقابت‌ها کنار رفتیم.

- شما با رییس فدراسیون‌های زیادی کار کردید. کدام خدمت زیادی به فوتسال کرد و کدام مانند یک بچه ناخلف با فوتسال رفتار کرد؟

واقعیت دیگر روی دست صفایی فراهانی به فدراسیون نیامد. از وقتی من ایشان را دیدم، همه روسای فدراسیون‌ها را دیدم و با آن‌ها کار کردم. من مدام از ایشان یاد می‌گرفتم. ما را وادار به نوشتن و گزارش نوشتن کرد. ما برنامه تمرینی می‌نوشتیم و گزارش مسابقات می‌دادیم و او ما را بزرگ کرد. بعدا که در بحرین و کویت مربیگری کردم، این تجربیات به دردم خورد.

آن‌ها چون فوتسال نداشتند، وقتی من برایشان گزارش می‌نوشتم، تعجب می‌کردند که فوتسال در ایران چقدر پیشرفت کرده است.

در بد بودن هم نمی‌خواهم اسم آن دوست عزیز را بیاورم. همه خوب بودند!

همه به ما می‌گفتند که شما ۵ یا ۶ گل می‌خورید. شب قبل از آن هم مربی پرتغال پیش من آمد و گفت که فکر می‌کنی با آن‌ها چه کار می‌کنی؟ گفتم بازی می‌کنیم دیگر. گفت پالرمو می‌دانی کجاست؟ مرکز مافیا ایتالیا. امکان ندارد که بگذارند شما برنده شوید. این در ذهن من ماند که قرار است یک اتفاقی رخ دهد. آن‌ها ۲ بر صفر پیش افتادند و بازی را ۲ بر ۲ کردیم. دوباره پیش افتادند و ما کامبک زدیم و برای اولین بار از نایب قهرمان جهان ۴ بر ۳ پیش افتادیم. موقعی که آمدم خوشحالی کنم، پشت پا من سوزش پیدا کرد و بلافاصله یاد حرف دوآرته، مربی پرتغال افتادم و به دکتر تیم گفتم من را زدند. برگشتم در تماشاگران به دنبال تک‌تیرانداز می‌گشتم!

- در سال ۲۰۰۶ به تیم ملی بازگشتید.

در آن سال اتفاقی در فوتسال ما رخ داد؛ تیم ملی برای جام ملت‌ها به ازبکستان رفت و در نیمه نهایی ۵ بر یک به ژاپن باخت. این برای اولین بار بود که ایران از رفتن به فینال باز ماند. این باخت مفتضحانه بود و خیلی سر و صدا کرد و حتی پس از برتری برابر ازبکستان در دیدار رده‌بندی و بازگشت به ایران، تغییرات آغاز شد. آقای جوراندیرو، مربی تیم و رییس کمیته فوتسال کنار رفتند.

کیومرث هاشمی که سرپرست فدراسیون بود، از من دعوت کرد و تیم را به من داد. من هم کار سختی داشتم زیرا که باید تیم را در فرصت کم آماده تقابل با ژاپن قهرمان در اوزاکا می‌کردم. من هم می‌دانستم که کار سختی است. فیلم بازی‌ها را تماشا کردم و چند نکته به چشمم آمد. اولین نکته، انضباطی بود. اولین چیزی که به چشمم آمد، انضباط تیم بود که دیدم همه بازیکنان ما موهایشان تا کمرشان است. از صانعی پرسیدم که علی این چه وضعش است!

آن زمان این مدل مو اپیدمی بود و بازیکنان حداقل یک ساعت مقابل آیینه می‌ایستادند! من فهمیدم که تیم مشکل فنی ندارد و مشکل انضباطی دارد. اولین قانونی که گذاشتم این بود که بین دو نوبت تمرین صبح و عصر، هیچ بازیکنی حق ترک اردو را ندارد و همه هم باید موهایشان را کوتاه کنند. ۳ - ۴ ساعت هم به بازیکنان وقت دادم که هر کسی موهایش را کوتاه کرد، برگردد و هر کسی کوتاه نکرد پایش را به اردو نگذارد. دو سه بازیکن نیامدند و تمرد کردند اما ما کارمان را ادامه دادیم.

- کار سختی برابر ژاپن در ۲۰۰۷ در اوزاکا داشتید؟

چون بازی‌های ژاپن را از نزدیک ندیده بودم، در دلم ترس وجود داشت. از کیومرث هاشمی اجازه گرفتم که آرژانتین با ژاپن بازی دوستانه دارد، من بروم و ببینم که ایشان هم سریع برای من ویزا گرفتند و من به اوزاکا رفتم. بازی اول را که دیدم، خیالم راحت شد و فهمیدم که توانایی فنی برابر ایران را ندارند و مشکلات داخلی سبب شد که تیم جام را از دست دهد. در روز فینال، ۸ هزار تماشاگر به سالن آمده بود.

سال قبل یک حاشیه‌ای به وجود آمده بود؛ فیلم فینال سال قبل را که نگاه می‌کردم، دیدم این مربی برزیلی ژاپن، گل که می‌زنند، این طرف و آن طرف می‌دود و سوت پایان بازی که زده شد، او پله‌ها را بالا رفت و رییس فدراسیون این کشور را بغل کرد. او کار بزرگی کرده بود و اولین بار در فینال ایران را برده بود. من با خودم گفتم ای کاش خدایا من بتوانم این کار را تلافی کنم.

در فینال ۲۰۰۷، گل اول را که زدیم، دور نیمکت دویدم و شادی کردم که دیدم به او برنخورد. برای گل دوم هم همین کار را کردم و باز هم برنخورد. سومین گل را که زدیم، رفتم مقابلش و یک مانوری دادم که او به داور اعتراض کرد که حق هم با مربی برزیلی حریف بود زیرا من از محوطه فنی خودم خارج شده بودم. بازی را ۴ بر یک پیروز شدیم و وقتی که در کنفرانس بعد از بازی از من سوال پرسیدند که این چه کارهایی بود، من جواب دادم که شما فینال سال قبل را ببینید که او چه بی‌احترامی به مردم ما کرده بود.

البته بعدا از برخورد خودم خوشم نیامد اما انتقام سختی از او گرفتیم. در حالی به ایران برگشتیم که وحید شمسایی به عنوان بهترین بازیکن مسابقات انتخاب شد و آقای گل هم از ایران بود و من هم بهترین مربی مسابقات شدم.

- شما ۵ قهرمانی آسیا دارید. کدام برایتان خاطرانگیزتر بود؟

اولین‌ها همیشه در خاطر آدم می‌ماند و ما در آن مسابقات در ۵ بازی ۹۰ گل زدیم. در آخرین دوره‌ای که در سال ۲۰۱۰ به ازبکستان رفتم، همه قدرت‌های آسیا را شکست دادیم. در نیمه‌نهایی ژاپن را ۷ بر صفر بردیم که مربی آن‌ها در نشست خبری وقتی خبرنگار پرسید که چرا با این اختلاف زیاد باختید، پاسخ داد که ۳ تیم را در دنیا نمی‌شود برد؛ برزیل، اسپانیا و ایران. پس بی‌خود از من سوال نپرسید.

در فینال هم ازبکستان را با نتیجه ۸ بر۳ بردیم. در کشور حریف مقابل ۱۵ هزار نفر پیروز شدیم و اولین و آخرین قهرمانی به من خیلی چسبید.

- شاید هیچ فوتبالی و فوتسالی در ایران سال ۲۰۰۸ و آن یک دقیقه تلخ دیدار ایران و ایتالیا در جام جهانی را فراموش نکند. در این خصوص صحبت می‌کنید.

من یک مقدار سر این قضیه احساسی می‌شوم و می‌ترسم گریه‌ام بگیرد. هر وقت به اینجای داستان می‌رسم، این قصه برایم تمام نمی‌شود و نمی توانم خودم را کنترل کنم. ما وقتی به ایتالیا رسیدیم، از نظر تفاضلی یک گل از ایتالیا کم داشتیم. ما اوکراین را ۴ بر ۳ برده بودیم و به برزیل یک بر صفر باختیم. آن‌ها به برزیل ۳ بر صفر باختند و اوکراین را با اختلاف ۴ گل بردند. در صورت مساوی ایتالیا بالا می‌رفت و ما حتما باید می‌بردیم.

در بازی با اوکراین، شمسایی ۲ اخطاره شد، محمد کشاورز اخراج شد و مجید لطیفی، عقب‌گیر خود را از دست دادیم. ما ۳ مهره اصلی خود را برای دیدار با ایتالیا نداشتیم. ایتالیا دوره قبل دوم شده بود و ۱۳ تا برزیلی داشت که این ۱۳ تا وقتی مقابل برزیل بازی می‌کردند، در یک صحنه درگیر شدند و بتائو، بازیکن برزیل به زبان خودشان به او گفت وطن‌فروش. ۱۴ نفر از این طرف و ۱۴ نفر از آن طرف درگیر شدند که فیفا بازی را متوقف کرد. طبق قانون باید جفت تیم‌ها را اخراج می‌کردند اما ۲ یا ۳ بازیکن از ایتالیا و تعدادی نیز از برزیل محروم شدند و بازی‌ها را ادامه دادند.

همه به ما می‌گفتند که شما ۵ یا ۶ گل می‌خورید. شب قبل از آن هم مربی پرتغال پیش من آمد و گفت که فکر می‌کنی با آن‌ها چه کار می‌کنی؟ گفتم بازی می‌کنیم دیگر. گفت پالرمو می‌دانی کجاست؟ مرکز مافیا ایتالیا. امکان ندارد که بگذارند شما برنده شوید. این در ذهن من ماند که قرار است یک اتفاقی رخ دهد. آن‌ها ۲ بر صفر پیش افتادند و بازی را ۲ بر ۲ کردیم. دوباره پیش افتادند و ما کامبک زدیم و برای اولین بار از نایب قهرمان جهان ۴ بر ۳ پیش افتادیم. موقعی که آمدم خوشحالی کنم، پشت پا من سوزش پیدا کرد و بلافاصله یاد حرف دوآرته، مربی پرتغال افتادم و به دکتر تیم گفتم من را زدند. برگشتم در تماشاگران به دنبال تک‌تیرانداز می‌گشتم!

من دیگر نتوانستم بایستم و علی صانعی رفت که لب خط بایستد. آن‌ها گل تساوی را زدند و مسعود دانشور گل پنجم ما را به ثمر رساند و ۳ دقیقه تا پایان بازی مانده بود. من مدام با خدا حرف می‌زدم. همیشه می‌گویند نگران باش و به خدا توکل کن. من زیر یک دقیقه با خود گفتم که بازی تمام شد و ما صعود کردیم. همین که من این را با خود گفتم، آن‌ها پاورپلی کرده بودند و اصغری‌مقدم تا بخواهد پشتش را نگاه کند، بازیکن ایتالیا از او رد شد و برتری عددی آن‌ها سبب شد تا بازیکن آن‌ها از فاصله ۱۰ متری شوتش را بزند.

یک توپ رفت زیر پای دروازه‌بان حریف و او به بازیکن کناری پاس داد؛ معمولا وقتی این کار را می‌کنند که از دروازه‌بان از پرس بیرون بیاید. از آن جا که وحید شمسایی ذاتا باهوش است، رفت روی پای بازیکن و احساس کرد که می‌خواهد توپ را به دروازه‌بان برگرداند که وحید عقب‌نشینی کرد و تا بازیکن ژاپن پاس را داد، شمسایی قطع کرد و توپ را وارد دروازه کرد.

مصطفی نظری هیچوقت ۵۰ -۵۰ نمی‌کرد اما در این مسابقه و در این لحظه تصمیم گرفت که این کار را انجام دهد و شوت بازیکن ایتالیایی بر خلاف حرکت او به جهت مخالف رفت و بازی به تساوی کشیده شد. (بغض گلویش را فشار می‌دهد و قطرات اشک از چشمانش جاری می‌شود.)

علی‌اصغر حسن‌زاده را بیرون کشیدیم و لباسش را عوض کرد و بازی را ۵ نفره کردیم. ما مدام حمله کردیم و بازی به تساوی کشیده شد و ما اوت شدیم. بازیکنان ما همه ۱۹ یا ۲۰ ساله بودند و طاقت باخت نداشتند. ریختند روی زمین و گریه کردن که به صانعی گفتم برو این‌ها را جمع کن که آبرویمان رفت. باختیم، اشکل ندارد. من هم با یک ویلچر برقی رفتیم سمت رختکن. در این مسیر ۱۰۰ متری تا رختکن خدا خدا می‌کردم که در رختکن به بازیکنان چه بگویم. با خودم می‌گفتم تو معلمی، یک حرفی آماده کن. نمی‌دانستم دعوا کنم، دلداری دهم یا چه کار کنم!

در رختکن را که باز کردم، فضا مانند صحرای کربلا بود. یکی زیر رختکن گریه می‌کرد، یکی لباساش را پرت کرده بود و هیچ‌کش اوضاع خوبی نداشت. به صانعی گفتم بازیکنان را جمع کن. نمی‌دانستم که چه بگویم که ناگهان یک جمله به زبانم آمد:

جانم فداتون! (این بار دیگر نمی‌تواند مقاومت کند و می‌زند زیر گریه)

این را گفتم قضیه بدتر شد. بازیکنان حدود ۲۰ دقیقه‌ای گریه کردند. من گریه می‌کردم و آن‌ها گریه می‌کردند. تمام عقده بازی داشت با گریه خالی می‌شد. ناگهان متوجه شدم پشت سرم شلوغ شده و دکتر شاطرزاده، سفیر ایران در برزیل به داخل رختکن آمده بود. بچه‌ها را آرام کردم و به او گفتم در خدمتتان هستیم. ایشان مرد باشخصیتی بود و فکر می‌کنم دکترای مکانیک از دانشکده علم و صنعت داشت. ایشان گفتند که شما تاثیری در برزیل گذاشتند که آینده نشان می‌دهد. آن‌ها صحبت‌های قشنگی را انجام دادند و جو کمی آرام شد و به بازیکنان پاداش دادند.

من هم همان لحظه به بازیکنان گفتم به جای هتل رفتن، می‌رویم خرید و پاداش‌ها را مثل این آب‌نبات‌هایی که به بچه‌ها می‌دهند تا گریه‌شان تمام شود، به آن‌ها دادم. خرید می‌توانست آرامشان کند و با لباس بازی رفتیم خرید و به بزرگ‌ترها گفتم سر شوخی را باز کنند تا بازیکنان یادشان روند.

گاهی اوقات که برای تدریس که به کشورهای دیگر می‌روم، همیشه این تکه از فیلم که می‌رسد، با خودم می‌گویم خدایا می‌شود که این ۵۳ ثانیه دوباره تکرار شود. متاسفانه باختیم و پنجم شدیم و به کشور بازگشتیم.

- تجربه سرمربیگری در لیگ برتر چطور بود؟

من با پاس، شنسا ساوه، علم و ادب و ارم کیش حضور داشتم. با پاس و شنسا قهرمان شدم. فوتسال الآن بسیار پیشرفت کرده است. ما اکنون حتی بازی‌های دانش‌آموزی را هم که تماشا می‌کنیم، می‌بینیم از تاکتیک‌های روز مثل کرنرها، پاور پلی، اوت‌ها و سایر تاکتیک‌ها استفاده می‌کنند. ارقامی هم که الآن رد و بدل می‌شود، بسیار تغییر کرده است.

یک بازیکن فوتبال داشتند که در باشگاه بولتون انگلیس بازی می‌کرد. این در کلاس من شرکت کرد و زبانش خوب بود. از او پرسیدم که چقدر از تیمت می‌گیری که گفت ماهیانه ۲۵ هزار پوند می‌گیرم. به او گفتم که خیلی پول خوبی است که ناگهان جواب داد: برای من نیست، ۲۵ هزار و ۹۵۰ پوند برای دولت است و تنها ۵۰ پوند برای من است.

لیگ ما بسیار لیگ خوبی است. وحید شمسایی ۸ نفر از بازیکنان را تغییر کرد و از دل لیگ به جام ملت‌ها برد که همه هم خیلی خوب بازی کردند.

- جالب‌ترین خاطره‌ای که در دوره حضورتان در تیم ملی داشتید، چه بود؟

بازی نیمه نهایی مقابل تایلند در سال ۲۰۰۸، مقابل همین ژاپن آقای ساتو قرار گرفتیم. تایلند چون میزبان بود، برنامه را طوری چید که در فینال به ما برخورد کند. ۳۰ دقیقه فوتسالی، آن‌ها می‌زدند که به گل ما نمی‌رفت و ما می‌زدیم، توپ داخل دروازه‌ آن‌ها نمی‌رفت. یک توپ رفت زیر پای دروازه‌بان حریف و او به بازیکن کناری پاس داد؛ معمولا وقتی این کار را می‌کنند که از دروازه‌بان از پرس بیرون بیاید. از آن جا که وحید شمسایی ذاتا باهوش است، رفت روی پای بازیکن و احساس کرد که می‌خواهد توپ را به دروازه‌بان برگرداند که وحید عقب‌نشینی کرد و تا بازیکن ژاپن پاس را داد، شمسایی قطع کرد و توپ را وارد دروازه کرد.

این بازی خیلی سنگین بود و باورم نمی‌شد اینگونه پیروز شویم. بعد از گل شمسایی، ژاپنی‌ها هر چه زدند مصطفی نظری گرفت. ما شانس آوردیم و بازی را یک بر صفر بردیم. در فینال هم تایلند را با ۴ گل شکست دادیم.

- شما در یک سفر آموزشی مجبور شدید به کره‌شمالی بروید. از خاطرات جالب آن سفر و شرایط این کشور صحبت می‌کنید.

ما هم شنیده بودیم که کره‌شمالی چه داستانی دارد. یک ابلاغیه از فیفا آمد و AFC هم به ما گفت چون نمی‌توانند مدرس بفرستند، این ۳۰ نفر داوطلب هم گواهینامه فیفا را بگیرند و هم AFC. ما هم رفتیم و می‌دانستیم اوضاع کمی متفاوت است. ابتدا به پکن رفتیم زیرا فقط پرواز خود کره‌شمالی حق دارد به پیونگ یانگ برود.

اولین نکته جالب این بود که دیدم ۲ نفر مامور محلی برای من فرستادند و این در حالی بود که وقتی من به سایر کشورها می‌رفتم، یک نفر را می‌فرستادند. بعد موبایلم را گرفتند و گفتند موقع بازگشت به من پس می‌دهند. اینترنت هم در آن کشور وجود نداشت. من را به بهترین هتل پیونگ یانگ بردند و یک غذایی را مقابلم گذاشتند که جلوی هر مستضعف ایرانی بگذاری، نمی‌خورد. یک سیب‌زمینی، مقداری آب گوشت و چند تکه نان که می‌گفتند که این بهترین غذای هتل است.

به من گفتند که یک بار در روز بیشتر نمی‌توانی دوش بگیری زیرا هتل ۴ ساعت بیشتر آب گرم ندارد. ساعت ۸ شب هم خاموشی است و نباید از هتل خارج شوی. تلویزیون را روشن کردم، یک خانمی نشسته بود مدام می‌گفت: کیم ایل سونگ، کیم ایل سونگ! کیم ایل سونگ رفت فلان جا، کیم ایل سونگ رفت آن‌جا.

کلا یک شبکه تلویزیونی داشتند. شب که جلسه گذاشتیم که از چه زمانی شروع کنیم، به این ماموران گفتم که فردا از ساعت ۸:۳۰ تا ۱۲ تئوری را شروع می‌کنیم و بعد از ظهر هم به سالن می رویم. دیدم که این ماموران به هم نگاه کردند و گفتند نمی‌شود. گفتم چرا؟ گفتند که از ۳۰ کیلومتری اینجا ما شرکت کننده داریم که باید پیاده بیایند. ماشینی وجود نداشت و ماشین فقط برای ارتشی‌ها و اطلاعاتی‌ها بود. یک سری ترانوا در شهر وجود داشت که ۲۰۰۰ نفر از آن آویزان بود.

موبایل‌شان طوری بود که فقط می‌شد با مخاطب خاصشان صحبت کنند و مثلا اگر عضو وزارت دفاع بودی، نمی‌توانستی با وزارت آموزش و پرورش صحبت کنی. تماس به خارج از کشور وجود نداشت و ممنوع بود. من مجبور شدم به سفارت ایران بروم و از آن جا با خانواده‌ام تماس بگیرم. در سفارت پرسیدم که چرا ۲ مامور برای من فرستاده‌اند که پاسخ دادند که یکی مواظب دیگری است و بر عکس زیرا که هیچ‌کدام نتوانند با من ارتباط برقرار کنند که اطلاعات کشورشان را بدهند یا از من درباره خارج از کره‌شمالی اطلاعات بگیرند.

روز یک‌شنبه که تعطیلات آن‌ها بود، کلاس هم تعطیل شد. به من گفتند که می‌خواهند من را بگردانند و با ماشین دنبالم آمدند. جایی بردنم که چند تا آلاچیق وجود داشت و یک کپه خاک که گفتند این قبر کیم ایل سونگ است! کل تفریح من از کره‌شمالی عکس گرفتن با قبر کیم ایل سونگ بود. آن چنان خفقانی در آن کشور وجود دارد که آدم دلش می‌گیرد. برق وجود ندارد و همه ساختمان‌ها ۲۵ طبقه است. فرض کنید کلا این ۲۵ طبقه را بروید بالا و بیایید پایین. همه چیز متعلق به دولت است و کسی چیزی ندارد.

یک بازیکن فوتبال داشتند که در باشگاه بولتون انگلیس بازی می‌کرد. این در کلاس من شرکت کرد و زبانش خوب بود. از او پرسیدم که چقدر از تیمت می‌گیری که گفت ماهیانه ۲۵ هزار پوند می‌گیرم. به او گفتم که خیلی پول خوبی است که ناگهان جواب داد: برای من نیست، ۲۵ هزار و ۹۵۰ پوند برای دولت است و تنها ۵۰ پوند برای من است.

این مسئول که دید من خیلی سریع این موضوع را پذیرفتم، نگران شد. من هم موبایلم را برداشتم و به منشی AFC که خانم استیسی نامی بود زنگ زدم و قصه را توضیح دادم و گفتم برمی‌گردم. نمی‌دانم این استیسی چه کار کرد که دبیر فدراسیون فوتبال نپال و ۵ نفر دیگر دوان دوان به سمت من می‌آمدند. کلی از من عذرخواهی کردند و گفتند که اشتباه شده است. من گفتم به هیچ عنوان نمی‌آیم و می‌خواهم برگردم. پس از چند دقیقه آن افسر فرودگاه آمد و با زبان محلی به من گفت که اگر نروم او را اخراج خواهند کرد. این را برایم ترجمه کردند و منم دلم سوخت وویزایم را گرفتم و رفتم.

یک رودخانه‌ای بین سئول و پیونگ یانگ وجود دارد که اگر شخصی به آب بپرد و بخواهد عرض آن را طی کند، جنوبی‌ها با تیر می‌زنند و بر عکس باشد، کره شمالی‌ها او را با تیر می‌زنند. انقدر زندگی‌شان زجر آور است که در ماه ۷ یا ۸ نفری به آب می‌زنند تا از این کشور فرار کنند. اگر تیر نخوردند که در رفته‌اند و اگر تیر بخورند هم که مرده‌اند. بچه‌های سفارت به من گفتند که هر کسی قصد فرار داشته باشد، کل خانواده‌اش در میدان راه‌آهن پیونگ یانگ اعدام می‌شوند؛ از بچه شیرخواره گرفته تا پیرمرد ۹۰ ساله.

وقتی به فرودگاه پکن رسیدم، برای اولین بار زمین را بوس کردم و برای بار دوم هم که به فرودگاه امام رسیدم، زمین را بوس کردم.

- آیا در تیم‌هایتان سوگلی داشتید؟

من نمی‌دانم و بقیه باید بگویند. تکذیب نمی‌کنم زیرا شاگردانی مثل وحید شمسایی، رضا حیدریان و بابک معصومی را واقعا دوست داشتم و دارم. اگر به این می‌گویند شاگرد بازی، من اهلش بوده‌ام. من ۵ دوره در جام ملت‌های آسیا شرکت کرده‌ام و حتی یک مساوی هم نداشته‌ام، چه برسد به باخت. من در همه بازی‌های آسیایی با قدرت برنده شده‌ام. امکانش هست که به خاطر رفت و آمد زیاد افرادی مثل وحید شمسایی، اصغر قهرمانی، محمد کشاورز، بابک معصومی و محمد طاهری کسانی بودند که به خاطر آن‌ها این داستان‌ها درست شده است.

- رابطه‌تان با کفاشیان چه طور بود؟

کفاشیان مدیر بسیار خوبی بود اما من انتظار داشتم که حمایت بیشتری انجام دهد. متاسفانه ایشان تحت تاثیر رییس سازمان تربیت بدنی که الآن وزیر ورزش است بود و سجادی هم با من خوب نبود. کفاشیان آدم سالم و خوب اما از نظر مدیریتی نتوانستیم با هم کار کنیم.

- یک دوره‌ای رابطه‌تان با آقای ترابیان کمرنگ شد؛ هنوز هم به همین شکل است؟

ایشان مدیر بسیار توانایی است. او سال‌های سال نفت ایران را می‌فروخت و همین الآن هم غیبتش در فوتسال دیده می‌شود. ما اکنون توانایی برگزاری یک بازی دوستانه را نداریم اما زمان ایشان ما مدام با تیم‌های قدرتمند اروپایی، برزیل و آرژانتین بازی می‌کردیم. ایشان مدیریتی داشت که مورد علاقه من نبود و مدام به مشکل خوردیم. ابتدا جام جهانی ۲۰۰۰ بود و در ۲۰۱۰ هم به مشکلاتی خوردیم. او را دوست دارم اما دو پادشاه در یک اقلیم نمی‌گنجند. ایشان از نظر مدیریتی قوی بود اما من هم مغرور بودم. جاهایی باید من کوتاه می‌آمدم اما من اجازه دخالت کسی در مسائلی مانند انتخاب بازیکن و سفارش بازیکن نمی‌دادم. الآن هم رفاقت ما پابرجا است و هر ۲ روز یک بار با هم صحبت می‌کنیم.

- در این مدت شده بود که کسی سفارش بازیکن کند؟

اصلا کسی جرات این کار را نداشت. من به کسی اجازه نمی دادم کسی به تیم نزدیک شود. یک بار یک بنده خدایی زنگ زد و سفارش بازیکنی را کرد که در اردو است که در مسابقات بازی کند. ناصر صالح که آن زمان دستیارم بود، شاهد این قضیه است. به او گفتم که این بازیکن را سفارش کرده‌اند و من اگر این را خط نزنم، از خودم بدم می‌آید و همان شب خطش زدم. در زمان ما نه دلالی صورت گرفت و نه سفارشی انجام شد.

- چرا حسین شمس بعد از ۲۰۱۰ دیگر به تیم ملی فوتسال بازنگشت؟

به هر حال یک فضاهایی باید به وجود بیاید که من خودم همه تصمیم‌ها را بگیرم اما تاکنون از این شرایط به وجود نیامده است. تا الآن که حدود ۱۲- ۱۳ سال است می‌گذرد، چنین شرایطی نبوده است. در این مدت هم آقای کفاشیان، هم تاج و هم عزیزی خادم به من پیشنهاد دادند اما من گفتم زمانی می‌آیم که تمام کار را به من بسپارید. اکنون هم حرفم با تاج همین است که اگر قرار است سمت بگیرم، نمی‌توانم بگویم که سازمان لیگ برای من و رییسه کمیته فوتسال شخص دیگری باشد. همه این‌ها باید با هم صورت بگیرد و بعید هم به نظر می‌رسد که کسی با این اخلاق من کنار بیاید.

- یک دوره‌ای می‌گفتند که حسین شمس بازیکن جابه‌جا می‌کند. آیا این حرف درست بود؟

حتی اگر یک نمونه وجود داشته باشد و هر کسی بگوید، من پاسخ می‌دهم. چرا نمونه‌هایی وجود داشته که زنگ زدم به فلان مربی گفته‌ام فلان بازیکن می‌آید سر تمرینت، ببین اگر به دردت خورد، انتخابش کن اما این که در انتقال بازیکن دخالت داشته باشم، اصلا این گونه نبوده است.

حتی موقعی که از کویت یا بحرین بازیکن خواسته‌اند برای معرفی، من مستقیما شماره خود بازیکن را داده‌ام خود دخالت نکرده‌ام. اگر کسی بگوید من یک دینار یا یک دلار گرفته باشم، کل زندگی‌ام را می‌بخشم.

- خاطره جالبی که در خارج از کشور برای شما رخ داده باشد را برایمان تعریف می‌کنید؟

در آن ۳ سالی که در کویت بودم، چهارم، پنجم و ششم آسیا شدیم و دیگر هیچوقت تکرار نشد. هیچوقت مقام چهارمی که با کویت در تهران به دست آوردم را فراموش نمی کنم. این اتفاق در حالی افتاد که آن زمان من از کشور رانده شده بودم و از فوتسال اخراجم کرده بودند. شانسی که آورده بودیم، بازی با کره قبل از بازی ایران بود و ما توانستیم با حمایت هواداران ایرانی، کره را ببریم.

- اتفاق جالب دیگری برایتان رخ داد؟

سال‌ها است که می‌گوییم پاسپورت ما بد و ضعیف شده است. من برای تدریس به نپال رفتم و در فرودگاه دعوتنامه کنفدراسیون فوتبال آسیا، ۴۰ دلار به همراه پاسپورتم را روی میز پیشخوان فرودگاه گذاشتم تا مسئول آن قسمت به من ویزا بدهد. او تا پاسپورت من را باز کرد و دید ایران است، بدون این که حتی نامه AFC را بخواند پاسپورت را پرت کرد و گفت به شما ویزا نمی‌دهیم.

این اتفاق در کشور نپال است نه آمریکا، انگلیس یا روسیه! اصلا در آمد مردم آن جا چقدر است؟ مردمش از گرسنگی در حال مرگ هستند اما با پاسپورت من، ویزا ندادند. می‌دانستم که این کار برای آن‌ها تبعات دارد، گفتم پاسپورتم را بدهید و وسایلم را در هواپیما بگذارید تا با همان هواپیمای امارات که آمده بودم، برگردم.

این مسئول که دید من خیلی سریع این موضوع را پذیرفتم، نگران شد. من هم موبایلم را برداشتم و به منشی AFC که خانم استیسی نامی بود زنگ زدم و قصه را توضیح دادم و گفتم برمی‌گردم. نمی‌دانم این استیسی چه کار کرد که دبیر فدراسیون فوتبال نپال و ۵ نفر دیگر دوان دوان به سمت من می‌آمدند. کلی از من عذرخواهی کردند و گفتند که اشتباه شده است. من گفتم به هیچ عنوان نمی‌آیم و می‌خواهم برگردم. پس از چند دقیقه آن افسر فرودگاه آمد و با زبان محلی به من گفت که اگر نروم او را اخراج خواهند کرد. این را برایم ترجمه کردند و منم دلم سوخت و ویزایم را گرفتم و رفتم.

پول و پاسپورت ما بی‌ارزش شده است. در هنگ کنگ هم این اتفاق رخ داد. چرا باید در یک کشور کوچک بگویند افغانستانی، پاکستانی و ایرانی از صف خارج شوند و یک گوشه بایستند. چرا باید با یک کشوری که سابقه ۲۵۰۰ ساله دارد، باید این گونه رفتار شود؟

- در دوره حضور رویانیان در پرسپولیس، حواشی فوتسال آن سهم شما شد و کدورتی هم با محمدرضا حیدریان پیش آمد. ماجرا را برای ما تعریف می‌کنید؟

هیچوقت کدورتی برای ما پیش نیامد. تیم فوتسال پرسپولیس وجود داشت و در دوره رویانیان فعال شد. من هم از این تیم جدا شدم و به گیتی پسند رفتم و در این باشگاه به عنوان مدیر فنی مشغول شدم. در بازی آخر که پرسپولیس به اصفهان آمده بود، آن بازی باعث شد که این حواشی به وجود بیاید.

در نیمه اول بازی با تساوی ۲ بر ۲ پایان یافت. پرسپولیسی‌ها نفر کم آورده بودند و تیم ما هم پرس کرد و بازی را برد. در سالن دیگر هم شهید منصوری با فولاد ماهان اصفهان بازی داشت که فولاد ماهان ۳ بر یک بازی را باخت. اینجا ما ۱۱ بر ۲ بازی را بردیم و هیچ اطلاعی هم از آن بازی نداشتیم. بعدا گفتند که تبانی شده است و دودش در چشم حیدریان رفت. ما نمی‌دانستیم آن بازی چه شده است و ما حتی اگر ۱۰ بر ۲ می‌بردیم، قهرمان نمی‌شدیم. ما حتی منتظر شدیم سوت آن بازی زده شد و بعد جشن قهرمانی گرفتیم. این وسط فردی رفته بود پیش رویانیان و گفته بود که بگوید تبانی شده است. رویانیان هم با من صحبت کرد و من هم تحت فشار یک حرفایی زدم اما خدا شاهد است هیچ تبانی رخ نداده بود. ایشان تحت فشار آن فرد حرف‌هایی زد که بلوا به پا شد.

- در دوره حضورتان در فوتسال آیا پیشنهادی برای رشوه یا تغییر در نتیجه به شما داده شده بود؟

فوتسال از این نظر بسیار پاک است و هنوز وارد این داستان‌ها نشده است. البته چون پول در فوتسال زیاد شده است، در آینده ممکن است این اتفاق رخ دهد. نه تنها خودم، بلکه در خصوص هیچ فرد و دیگری در لیگ ایران نشنیده‌ام. هم جامعه داوری فوتسال پاک و سلامت است و هم باشگاه‌ها.

- بهترین بازیکنی کشف کردید، کدام بازیکن بوده است؟

علی اصغر حسن‌زاده

- رابطه شما و وحید شمسایی همیشه سینوسی بوده است. درست است؟

دقیقا، چنین چیزی صحیح است.

- وحید شمسایی یک بار مصاحبه‌ای کرده بود و گفته بود که حسن شمس آدم دو رویی است. نظرتان را در این خصوص می‌گویید.

به هر حال نظرش را گفته است. داستانی که درباره مدل موی بازیکنان تیم ملی گفته بودم، همه چیز از آن جا شروع شد. ایشان و یکی از بازیکنان دیگر گفتند که موهایمان را نمی‌زنیم و می‌رویم. من هم گفتم که رفتنتان با خودتان است و برگشتانتان با من؛ بروید به امان خدا. آن‌ها هم رفتند و یک سلسله اتفاقاتی افتاد که وحید به تیم برگشت و همه مسائل از آن جا شروع شد. به ما گفتند که شما ما را به اسیری گرفتید و رفتند اما دوباره برگشت.

شاید شمسایی چون آدم مستقلی بود، مقابل حرف‌های من مقاومت می‌کرد و البته من همین شکل بودم. من می‌توانستم سکوت کنم اما جواب دادم. الآن هم رابطه ما، رابطه خوبی است اما همانطور که گفتید، رابطه ما سینوسی است. البته این بحث‌های ما یک خوبی دارد و آن هم این است که فوتسال دیده می‌شود.

- با کدام یک از شخصیت‌های برجسته فوتسال هیچوقت آبتان داخل یک جوی نرفته است؟

با همه خوب هستم. بدترینش وحید است که آن هم گفتیم سینوسی است. خوب بودیم و بد هم بودیم.

- در دوره مربیگری‌تان به جز آن ۵۳ ثانیه دیدار با ایتالیا، حسرت چه چیزی را می‌خورید؟

حسرت من این است که چرا به من اجازه داده نشد که در سال ۲۰۱۲ سرمربی تیم ملی شوم زیرا معتقد بودم با تجربه‌ای که از سال ۲۰۰۸ داشتم، آن سال می‌توانستیم تا فینال جام جهانی صعود کنیم اما متاسفانه رییس وقت سازمان تربیت بدنی اجازه ادامه همکاری ما با تیم ملی را نداد.

به هیچ عنوان ایشان را شایسته این پست نمی‌دانم. ایشان باید به استان خراسان رضوی برود که دو تیم در فوتبال و فوتسال دارد. یکی در لیگ یک فوتبال است که تیم به خاطر داشتن مشکلات مالی منحل شد و دیگری در لیگ فوتسال است که آن هم امتیازش فروخته شد. ایشان اگر قرار بود کاری کند، برای استانش کاری می‌کرد. این دیگر احتیاج به بررسی ندارددلیلش هم پاداش سال ۲۰۱۰ بود. همیشه ۷ میلیون پاداش قهرمانی می‌دادند و در آن دوره پرداخت نشد و پرداخت آن مدام پاسکاری می‌شد که مشخص شد که اصلا وزارت ورزش آن پول را نداده است و ابتدا گفتند که آن پول را به کفاشیان داده‌اند اما کفاشیان آدم متشرعی است و قسم خورد که پولی نگرفته است. رییس وقت سازمان آدم دروغگویی است. با حبیب کاشانی پیش ایشان (علی سعیدلو) رفتیم که ایشان تلفن را برداشت و به معاونش زنگ زد که چرا ندادید و الکی گفت که یعنی آقای کفاشیان نمی‌دهد؟ آخر سر هم پاداش را ندادند و بازیکنان نیز وظیفه وصول این پاداش را به عهده من گذاشته بودند اما متاسفانه چون من زیاد مصاحبه کرده بودم و بارها این مسئله را مطرح کرده بودم، تصمیم به قطع همکاری با من گرفتند.

در سفر چین به من گفتند دوستانه برو و برگرد، سپس قرارداد جدید را امضا می‌کنیم که من گفتم بدون قرارداد نمی‌روم زیرا اگر اتفاقی برایم رخ دهد، خانواده‌ام بدون قرارداد کاری نمی‌توانند بکنند. من هم نرفتم و من را کنار گذاشتند.

- اگر به عقب برگردید، چه کاری را انجام نمی‌دهید؟

تا حالا به این سوال فکر نکردم و سوال جالبی است. اگر به عقب برگردم بعضی از قراردادها را نمی‌بستم.

- در جام ملت‌های اخیر، جزو تیم کارشناسان بودید. جام ملت‌ها و عملکرد تیم ملی را چطور دیدید؟

از نظر کیفیت، سطح تیم‌ها پایین بود اما تیم ما تا قبل از فینال فوق‌العاده بود. در بازی فینال با بدشانسی یا این که خود را از پیش برنده می‌دانستند، شکست خوردیم. کسی انتظار نداشت ژاپن به این خوبی دفاع کند. من از تیم راضی بودم و تا قبل از فینال، بازیکنان می‌جنگیدند و با اختلاف رقبا را سکت می‌دادند. در بازی فینال، دروازه‌بان ژاپن عجیب و خیلی خوب بازی کرد.

دوم شدن، نایب قهرمانی بزرگی بود.

- شما در کارگروه انتخاب بهترین بازیکنان زمین و مسابقات بودید. بعد از پایان تورنمنت همه تعجب کردند که با وجود عملکرد خوب سعید مومنی، دروازه‌بان ژاپن با یک بازی و نیم عنوان بهترین بازیکن انتخاب شد. چرا؟

ما یک امتیازبندی داریم. در دور مقدماتی به ۳ بازیکن برتر هر بازی به ترتیب ۱، ۰.۵ و ۰.۲۵ امتیاز می‌دهیم. وقتی به مرحله بعدی می‌آید، این امتیازها دو برابر می‌شوند. وقتی به فینال می‌رسد، امتیاز ۳ بازیکن برتر زمین به ترتیب می‌شود ۵، ۳ و یک. دروازه‌بانی ممکن است در دوره مقدماتی در ۳ بازی بهترین شود که می‌شود ۳ امتیاز. دروازه‌بان ژاپن ۳ امتیاز در نیمه‌نهایی آورد و در فینال ۵ امتیاز و در کل شد ۸ امتیاز. این قضیه کیفی نیست و کاملا کمی است و ربطی به ناراحت شدن آن‌ها ندارد. فکر می‌کنم مومنی ۴.۵ یا ۵ امتیاز گرفت.

- ساختار فوتسال ما مثل فوتسال آسیا نیست و انتقاد زیادی به آن وارد است. نظر شما چیست؟

باید رییس کمیته فوتسال، رییس سازمان لیگ هم باشد. یک سری مسائل مثل تیم ملی و باشگاه‌ها وجود دارد که ۲ نفر متفاوت نمی‌توانند درباره آن تصمیم بگیرند. البته این که چه کسی باشد هم مهم است. کسی باید باشد که بتواند هم تیم ملی و هم باشگاه‌ها را کنترل کنند. یک آدم تمام وقت می‌خواهد که هیچ کار دیگری نداشته باشد، ثانیا مقبولیت در جامعه فوتسال داشته باشد که بخواهم مثال بزنم، علی تارقلیزاده بهترین مثال است. او در AFC تازه بازنشسته شده است و در ایران است. این فرد برای کمیته فوتسال و سازمان لیگ، فرد مقبولی است. فیفا، تمام آسیا و جامعه فوتسال ایران او را می‌شناسند و قبولش دارند.

کسی که چند شغل داشته باشد، صلاح نیست. مثلا یک نفر از جامعه فوتسال حسین شمس را قبول ندارد که در فلان پست باشد، حسین شمس چه اصراری دارد که آن جا برود. 

- به شما دبیرکلی فدراسیون داده شده بود؟

خیر چنین چیزی پیشنهاد نشده بود. اگر به من پیشنهادی شود و آقای تارقلیزاده که جامعه فوتسال روی او مقبولیت دارد، باید جفتش پیشنهاد شود و سپس من قبول می‌کنم.

- به نظر شما بیشترین کسی که به فوتسال کمک کرد، چه کسی بود؟

آقای ترابیان.

- نکته پایانی؟

ترس این را دارم که جامعه فوتسال به دلیل نارضایتی از فدراسیون فوتبال، تیم ملی فوتبال را نفرین کند. وقتی یک نفر را از یک جایی برمی‌دارند و می‌گذارند بالای سر فوتسال و می‌گویند که حق نداری اعتراضی کنی و حرفی بزنی، اگر دستشان به جایی نرسد، نفرین می‌کنند. من خواهشی که از رییس فدراسیون دارم، این است که تکلیف فوتسال را مشخص کنند و آن را دست فوتسالی‌ها بدهد؛ همانطور که کشتی دست علی دبیر است و تکواندو دست هادی ساعی. در غیر این صورت زور ما به فدراسیون نمی‌رسد و تنها کاری که می‌توانم انجام دهم، نفرین کردن است.

    دیدگاه شما
    پربازدیدترین اخبار