پناهیان: حکومت اسلامی نباید بگذارد کسی مردم را به سمت جهنم ببرد

حجت‌الاسلام پناهیان گفت: ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ آزادی فردی و آزادی اجتماعی، یعنی آزادی یک فرد و آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمه‌اش چیست؟ لازمه‌اش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که می‌تواند کاری کند که خوب‌های یک ملت بجوشند و بالا بیایند.

پناهیان: حکومت اسلامی نباید بگذارد کسی مردم را به سمت جهنم ببرد

به گزارش زنهار به نقل از خبرگزاری فارس: مراسم عزاداری دهه اول محرم هیأت میثاق با شهدا با سخنرانی حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان و مرثیه‌خوانی امیر عباسی و فرید بذرافشان در دانشگاه امام صادق (ع) برگزار می‌شود.

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان استاد حوزه و دانشگاه در این مراسم درباره آخرین گام برای رسیدن به رهایی در تاریخ حیات بشر به سخنرانی می‌پردازد.

اگر به ادبیات اصیل دینی مراجعه کنیم، نگاه صحیحی به دین پیدا می‌کنیم

ما اگر به ادبیات اصیل دینی مراجعه کنیم تغییرات اساسی در نگاه‌مان به دین ایجاد خواهد شد. نوعاً افرادی که در جامعه ما از دین شنیده‌اند و آموخته‌اند با ادبیاتی انس دارند که بعضاً ادبیات اصیلی نیست. مثلاً شما خیلی درباره «عقیده» شنیده‌اید، از جمله «عقائد اسلامی» یا اینکه «عقیده ما این است...» درحالی‌که در کل قرآن مفهومی به نام «عقیده» پیدا نمی‌کنید. در قرآن یک کلمه‌ای هست به نام «ایمان» که تفاوت‌هایی با عقیده دارد، عقیده هم یک کلمه عربی است و خداوند می‌توانست از کلمه عقیده استفاده کند.

یا مثلاً در ادبیات رایج دینی، از کلمات مدرن‌تری استفاده می‌شود مثل «ارزش» یا «ارزش‌های دینی» که مورد تمسخر هم قرار می‌گیرد، اصلاً این کلمه مال ما نیست و کسی نباید این چیز‌ها را به ما نسبت بدهد. اگر در مقابل ارزش، کلمه واقعیت یا واقع‌بینی را قرار می‌دهند، دین ما که دین واقع‌بینانه‌ای است و به واقع‌بینی دعوت می‌کند. اصلاً کافر به کسی می‌گویند که نمی‌خواهد واقعیت را ببیند بلکه می‌خواهد واقعیت را ندیده بگیرد. کافر کسی است که واقعیت را می‌بیند و انکار می‌کند، پس کلمه ارزش هم در ادبیات دینی اصیل ما جایی ندارد.

دعوای دین سر آزادی و رهایی است، نه سرِ ارتباط ما با خدا!

یکی از بخش‌های ادبیات اصیل دینی که مهجور است «ادبیات آزادی» است. چرا می‌گوییم مهجور است، چون خیلی‌ها نمی‌دانند که اصلاً آزادی مال دین است و فلسفه بندگی خدا چیزی جز رهایی از بندگی غیر خدا نیست. آن چیزی که دین بر سرش دعوا ندارد ارتباط تو با خدا است. خدا اصلاً سر ارتباط تو با خودش، با تو دعوا ندارد، فقط سر این دعوا است که می‌فرماید «برده کسی دیگر نشو! رها شو!» وقتی از غیرخدا رها شدی، آن‌وقت مطمئناً به سوی خدا می‌روی. خدا از پیغمبر می‌خواد که تو فقط این بندگانم را رها کن، آن‌ها خودشان به سمت من می‌آیند. دعوای دین سر رهایی است، سر چیز دیگری دعوا ندارد.

این اصلاً عاقلانه نیست که بگوییم «دین می‌گوید باید ارتباط خودت را با خدا قوی کنی، زودباش! ارتباط خودت را با خدا قوی کن، تو باید عاشق خدا بشوی! زودباش عاشق خدا بشو! عشق خودت را به خدا بالا ببر!» به زور که نمی‌شود عاشق شد! این چه برخوردی است! ارتباط قلبی انسان با خدا که با زور و اجبار درست نمی‌شود، باید از دلش شکوفه بزند.

امام زمان (ع) کسی را دین‌دار نمی‌کند؛ از بردگی رها می‌کند

پس دین چه می‌گوید؟ دین می‌گوید من فقط می‌خواهم تو را رها کنم. امام زمان (ع) هم کسی را به زور دین‌دار نمی‌کند؛ بلکه انسان‌ها را از بردگی نجات می‌دهد، فقط همین! وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، خیلی عجیب است که یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟ حتماً اینجا یک اشتباه و سوءتفاهم بزرگ اتفاق افتاده است.

دین دعوایش سر آزادسازی است! دعوای دین سر ارتباط با خدا نیست، اصلاً ارتباط با خدا که دعوا بردار نیست، موعظه‌بردار هم نیست، تلقین‌بردار هم نیست! ارتباط تو با خدا از سرِ عشق و عاطفه است و با احساس امنیت است، فقط دیگران نباید تو را اذیت کنند و باید اجازه بدهند تو خودت رشد کنی.

حکومت اسلامی نباید بگذارد کسی به زور، مردم را به سمت جهنم ببرد، همین!

خداوند می‌فرماید: «لا اِکْراهَ فِی الدّین» (بقره، ۲۵۶) در ارتباط تو با خدا که اکراهی نسیت، پس دعوا سر چیست؟ دعوا سر بردگی غیرخدا است، سر اینکه تو نباید غیرخدا را بندگی کنی. بعضی‌ها می‌گویند حکومت اسلامی نباید به زور مردم را بهشت ببرد. در واقع باید گفت: حکومت اسلامی فقط باید جلوی به جهنم بردن مردم را بگیرد و نگذارد کسی به زور، مردم را به سمت جهنم ببرد، همین! امام حسین (ع) در واقع می‌خواست مردم را نجات بدهد تا آن‌ها را به زور به سمت جهنم نبرند، وقتی دید که مردم نمی‌خواهند نجات پیدا کنند، فرمود: خُب اگر نمی‌خواهید من بر می‌گردم...، ولی آن‌ها گفتند: نه، خودت هم باید بیایی با هم به سمت جهنم برویم! اینجا بود که جنگ شروع شد. پس فلسفه قیام امام حسین (ع) آزادی و رهایی بود. گفت‌ای مردم، می‌خواهم شما را آزاد کنم، اگر رهایی و آزادی را نمی‌خواهید من برمی‌گردم! ولی آن‌ها نگذاشتند.

ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ آزادی فردی و آزادی اجتماعی، یعنی آزادی یک فرد و آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمه‌اش چیست؟ لازمه‌اش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که می‌تواند کاری کند که خوب‌های یک ملت بجوشند و بالا بیایند. این روش را هم نمی‌تواند دیکتاتور مآبانه انجام بدهد بلکه باید در فضای باز و در فضای آزاد انجام بدهد. هم پیغمبر اکرم (ص) هم أمیرالمؤمنین (ع) می‌خواستند این آزادی را به مردم بدهند که گل‌های این مردم شکفته بشود و رو بیاید؛ لذا به هر دوی این بزرگواران، گفتند که شما مدیریت بلد نیستید! چون فکر می‌کردند که مدیریت یعنی زورگویی!

    دیدگاه شما
    پربازدیدترین اخبار