مارکسیسم و قحطی دوستان قدیم‌اند!

​از نظر این حضرات، چندان مهم نیست که خبر بی‌بی‌سی دربارۀ قحطی در کرۀ شمالی درست یا نادرست. مهم این است که حکومت کرۀ شمالی در برابر امپریالیسم جهانی ایستاده است. اینکه کرۀ جنوبیِ همسو با "امپریالیسم" هم وضع اقتصادی خوبی دارد، مهم نیست. مهم مبارزه با "امپریالیسم" است!

مارکسیسم و قحطی دوستان قدیم‌اند!

به گزارش زنهار به نقل از عصر ایران؛ هومان دوراندیش - شبکۀ خبری بی‌بی‌سی دیشب (چهارشنبه) گزارش داد که به شواهدی دست یافته حاکی از قحطی گسترده در کرۀ شمالی. برخی از مردم این کشور در گفت‌وگو با بی‌بی‌سی گفته‌اند که بعضی بازارها خالی از هر گونه غلاتی است و برخی از متکدیان هم در خیابان‌ها از گرسنگی می‌میرند.

در خبر بی‌بی‌سی تصویری از کرۀ شمالی ترسیم شده که احتمالا عده‌ای، کم یا زیاد، آن را باور نمی‌کنند و این جور اخبار و گزارش‌ها را "فضاسازی رسانه‌ای جهان غرب" علیه یک کشور انقلابی و ضد امپریالیستی قلمداد خواهند کرد. به قول برخی حضرات، جنگِ شناختی!

ناباوری در برابر اخباری از این دست، از جنس باور نکردن فاجعه است. فاجعه را تا به چشم نبینی، باورش نمی‌کنی. کشورهای کمونیستی هم که معمولا در انزوا و پشت پردۀ آهنین قرار دارند و ناظران خارجی به درستی از وقایع این کشورها خبر ندارند.

ظاهرا ممنوعیت ورود مواد غذایی به کرۀ شمالی برای مقابله با کرونا، یکی از علل بروز قطحی در این کشور است. اما نکتۀ مهم این است که کسی نمی‌تواند گزارش دقیقی از نکبت و فلاکتی که مارکسیسم برای مردم کرۀ شمالی به بار آورده، ارائه دهد.

در رمان "ظلمت در نیمروز"، روباشف که یک "مارکسیست بریده" است، به رفیق سابقش که مشغول بازجویی از اوست، می‌گوید برای ساختن جامعه‌ای عاری از فقر و بی‌عدالتی، این همه آدم را قربانی کرده‌ایم. پاسخ رفیقش جالب است. او به روباشف می‌گوید این قربانیان برای رسیدن به هدفی شرافتمندانه قربانی شدند؛ ولی هر سال صدها هزار نفر در اثر سیل و زلزله و سایر بلایای طبیعی می‌میرند و قربانی شدنشان هم معطوف به تحقق عدالت نیست.

این نگرش، مبنای توجیه جنایت در مارکسیسم بوده. برخی از رفقای لنین به او اعتراض کردند که چکا (پلیس سیاسی شوروی در دوران لنین) کلی آدم را بی‌دلیل اعدام یا ترور کرده. لنین هم در پاسخ آن‌ها گفت: شاید اشتباهاتی صورت گرفته باشد، ولی مهم این است که چکا به طور کلی علیه مزدوران امپریالیسم فعالیت می‌کند و در مسیر درستی قرار دارد (نقل به مضمون).

در چنین نگرشی "فرد" اهمیت ندارد. فقط "جامعه" مهم است و آرمانی که باید در جامعه محقق شود. حتی وقتی که اکثریت جامعه هم دیگر به آن "آرمان" اعتقادی ندارند، باز آرمان مهم‌تر از "اکثریت" می‌شود؛ چراکه اکثریت متشکل از "افراد"ی است که در دام تبلیغات بوق‌های رسانه‌ای جهان غرب افتاده‌اند و بنابراین خواسته‌‌هایشان در راستای اهداف امپریالیسم است و لاجرم بی‌ارزش.

وقتی که "آرمان" از "فرد" مهم‌تر است، افراد خودی و غیرخودی کم و بیش همگی با هم قربانی تحقق آرمان می‌شوند و تنها تفاوتشان این است که از "قربانیان خودی" تجلیل می‌شود و "قربانیان غیرخودی" هم سرنوشت‌شان کک حکومت را نمی‌گزد.

به همین دلیل تلفات چشمگیر اصلاحات کمونیستی مائو، اهمیتی برای حزب کمونیست چین نداشت. رسانه‌های غربی شمار قربانیان قحطی در چین مائو را بین 45 تا 55 میلیون نفر برآورد کردند. مارکسیست‌های جهان سال‌ها منکر ابعاد عظیم فاجعه بودند تا اینکه دولت چین در سال 1982 اعلام کرد در قحطی سال‌های 1958 تا 1962 فقط 15 میلیون نفر مردند. یعنی معلوم شد حق با مارکسیست‌ها بوده و قربانیان فاجعه آن‌قدرها هم زیاد نبودند!

تاریخ مارکسیسم به خوبی نشان می‌دهد که مارکسیسم و قحطی دوستان قدیم‌اند. قحطی گسترده، با تلفات میلیونی، در سال‌های نخست حکومت لنین هم پدید آمد و همین باعث عقب‌نشینی لنین از کمونیستی‌کردن تمام‌عیار مناسبات زندگی دهقانان شد.

اما پس از مرگ لنین، تلاش مجددی برای تحقق کمونیسم در بخش عمدۀ جامعۀ شوروی، یعنی در جامعۀ دهقانی این کشور، آغاز شد و یکی از نتایجش قحطی هولودومور بود که در سال‌های 1932 و 1933 علت مرگ شمار زیادی از مردم اوکراین شد.

کسی به درستی نمی‌داند در آن قحطی چند نفر از گرسنگی مردند، ولی برآورد مورخان حداقل 2 میلیون و 200 هزار و حداکثر 10 میلیون قربانی است. در قحطی ناشی از سیاست کمونیستی حکومت لنین در سال‌های 1921 و 1922، حدود 5 میلیون نفر جان خود را از دست دادند.

وقتی کشورت را پشت دیوار آهنین قرار داده باشی و "دروغ" برایت فضیلتی باشد که کارکردش حفظ حکومت است، طبیعتا خودت نمی‌گویی سیاست ایدئولوژیکت چه تعداد انسان را راهی قبرستان کرده. دیگران هم که نمی‌توانند داخل کشورت را به درستی بررسی کنند تا ببینند به نام آرمان و ایدئولوژی، چه آشی به خورد مردم سرزمینت داده‌ای!

مارکسیست‌ها علاقۀ وافری دارند دربارۀ فقرای لندن و نیویورک داد سخن سر دهند. در بهترین حالت باید گفت که آن‌ها از "فقر" بیشتر آزرده می‌شوند تا از پایمال شدن "حق حیات". اما واقعیت همان چیزی است که برایان مگی در مصاحبۀ مشهورش با مارکوزه گفته است: مارکسیست‌ها مدام می‌کوشند با نشان دادن مشکلات جوامع غربی، حقانیت مارکسیسم را نتیجه بگیرند.

انگار که مارکسیسم وجه ایجابی ندارد و آنچه را که در شوروی و چین و آلمان شرقی و رومانی و کجا رخ داد، یا امروزه در کرۀ شمالی و نیکاراگوئه و ونزوئلا در جریان است، نباید به حساب سوسیالیسم و مارکسیسم گذاشت.

در واقع شما هر یک از کشورهای کمونیستی دیروز و امروز را به کمونیست‌های جهان نشان دهید، آن‌ها قبول نمی‌کنند که کمونیسم علت فلاکت اقتصادی این کشورها بوده. ولی با این حال به شدت طرفدار حکومت این کشورها هستند. انقلابی‌گری در برابر جهان غرب را، که توصیۀ صریح مارکس و لنین بوده، خوش دارند ولی فلاکت ناشی از این انقلابی‌گری را زیر سر مارکسیسم نمی‌دانند.

از نظر این حضرات، چندان مهم نیست که خبر بی‌بی‌سی دربارۀ قحطی در کرۀ شمالی درست یا نادرست. مهم این است که حکومت کرۀ شمالی در برابر امپریالیسم جهانی ایستاده است. اینکه کرۀ جنوبیِ همسو با "امپریالیسم" هم وضع اقتصادی خوبی دارد، مهم نیست. علیرغم اینکه اقتصاد در مارکسیسم زیربنا است، ولی وضع اقتصادی کشورها اهمیتش کمتر از تقابل سیاسی با جهان غرب است. حتی اگر این تقابل به نابودی زیربنا منتهی شود!

اگر خبر بی‌بی‌سی درست هم باشد، حکومت کرۀ شمالی تکذیبش می‌کند. راه تکذیب باز است و راه تحقیق هم بسته. بنابراین به درستی معلوم نمی‌شود که حکومت کرۀ شمالی چه بلای جدیدی بر سر مردم این سرزمین آورده. و نهایتا این قربانیان هم در گذر زمان و در غبار تاریخ فراموش خواهند شد.

همان طور که امروزه قربانیان حکومت لنین و استالین و مائو و پل‌پوت برای اکثر چپگرایان جهان چیزی نیستند جز اعدادی میلیونی، که می‌توان صحت و سقمشان را زیر سوال برد. آنچه نباید زیر سوال برود، جنون بی‌ثمر و بدسرانجامِ مبارزه با "امپریالیسم" است.

    دیدگاه شما
    پربازدیدترین اخبار