روایت نجات 4محکوم به قصاص از مرگ

به‌گفته سرپرست دادسرای جنایی در 7‌ماه گذشته هیچ محکومی در تهران قصاص نشد.

روایت نجات 4محکوم به قصاص از مرگ

به گزارش زنهار؛ «در 7‌ماه اخیر هیچ اولیای دمی حاضر به اجرای حکم قصاص در پایتخت نشد و این اتفاق نادر و بی‌سابقه است.» این چکیده صحبت‌های محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران است که دیروز در جلسه آزادی 4محکوم به قصاص عنوان کرد.

صبح دیروز 4مرد محکوم به قصاص از زندان به دادسرای جنایی تهران انتقال یافتند تا مقدمات آزادی‌شان فراهم شود. آنها با کمک خیرین و تلاش تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تهران توانسته بودند از اولیای دم رضایت گرفته و از قصاص نجات یابند. در ابتدای جلسه قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران با اشاره به اینکه‌ماه اسفند بیشترین آمار بخشش را به‌خودش اختصاص داده گفت: در 7‌ماه اخیر هیچ اجرای قصاص از سوی اجرای احکام دادسرای جنایی تهران نداشته‌ایم. البته در این بازه زمانی محکومانی بوده‌اند که پای چوبه دار رفتند اما با تلاش تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تهران موفق شدند در واپسین لحظات از اولیای دم مهلت یا رضایت بگیرند و حکم اجرا نشود. سرپرست واحد صلح و سازش دادسرای ناحیه 27 پایتخت ادامه داد: امروز (چهارشنبه) مقدمات آزادی 4محکوم به قصاص که یکی از آنها حدود 25سال از عمرش را در زندان بوده، ‌فراهم شده تا این افراد سال جدید را در کنار خانواده‌هایشان باشند.

آزادی پس از 25سال

یکی از محکومانی که دیروز آزاد شد، ‌مردی 57ساله است. او از سال 76به جرم قتل عمدی دستگیر و روانه زندان شده بود. او و همدستش 25سال قبل به قصد سرقت قدم در خانه زنی تنها گذاشتند و پس از قتل وی، ‌طلاها و فرش ابریشم او را به سرقت بردند. متهم به قتل 3سال بعد از حادثه دستگیر و به قصاص محکوم شد و حالا باورش نمی‌شود که قرار است بعد از 25سال از زندان آزاد شود. مرد میانسال می‌گوید: می‌خواهم بروم در خیابان‌های پایتخت چرخی بزنم و لذت ببرم. شب عید است و حتما خیابان‌ها دیدنی هستند. جوانی من در زندان گذشت، ‌تصور کنید 32ساله بودم که افتادم زندان و حالا 57ساله‌ام.بعد می‌روم پیش مادرم تا دست و پایش رو ببوسم. آخر او خیلی برای من غصه می‌خورد. سپس به دیدن نوه‌هایم می‌روم. با خودم عهد بستم که پس از آزادی به نیازمندان کمک و برای گرفتن رضایت محکومان به قصاص تلاش کنم.

خواب آزادی

محکوم دیگر با خوشحالی همسر و فرزندش را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید: «بالاخره خواب‌هایم تعبیر شد و امسال سال تحویل را در کنار شما هستم.» او سال 94جان زنی را هنگام سرقت گرفته و به قصاص محکوم شده بود  اما با تلاش تیم صلح و سازش از مجازات مرگ رهایی یافت. وی می‌گوید: هربار که ناامید می‌شدم خواب‌های عجیبی می‌دیدم. خواب آزادی و بودن در کنار خانواده‌ام. باز امید به سراغم می‌آمد تا اینکه لطف خدا شامل حالم شد و از مرگ گریختم. وی ادامه می‌دهد: من با خدا معامله کرده‌ام و آدم‌ها تا زمانی که در بحران نباشند تغییر نمی‌کنند. من شب‌های وحشتناکی را در زندان گذرانده‌ام و به‌خودم قول داده‌ام که دیگر مرتکب اشتباه در زندگیم نشوم.

گروگانگیری مرگبار

«همیشه آرزو داشتم پدر شوم و در زندان نذر کردم که اگر آزاد شوم برای کمک به شیرخوارگاه بروم.» اینها را مرد 33ساله‌ای می‌گوید که 21مرداد 91مرتکب قتل شده و بعد از 10سال موفق شد از اولیای‌دم رضایت بگیرد. وی ادامه می‌دهد: من ناخواسته مرتکب قتل شدم.در آن زمان یکی از رفقایم به من زنگ زد و گفت: فردی را گروگان گرفته است. از من کمک خواست و به خاطر رفاقت با او رفتم. وی از من خواست تا پیش گروگان که در باغی زندانی بود بمانم و اجازه فرار به او ندهم. دوستم جایی کار داشت و می‌خواست باغ را برای چند ساعتی ترک کند. می‌خواستم گروگان را آزاد کنم که حرفی زد و مرا ناراحت کرد. عصبانی شدم و در درگیری ناخواسته جانش را گرفتم.  یک بار پای چوبه دار رفتم و مرگ را مقابل چشمانم دیدم. امروز که قرار است بعد از 10سال از زندان آزاد شوم احساس می‌کنم دوباره متولد شده‌ام و می‌خواهم زندگی خوبی را در پیش بگیرم. دلم می‌خواهد یک خانواده تشکیل بدهم و نذر کرده بودم بعد از آزادی به شیرخوارگاه بروم و در آنجا خدمت کنم. وی ادامه می‌دهد: من وقتی به زندان افتادم سواد نداشتم و در آنجا درس خواندم؛  از دوره ابتدایی تا راهنمایی در زندان آهنگری، جوشکاری و مکانیکی را هم یاد گرفته‌ام و طوری رفتار کردم که همه از من راضی باشند.

آزادی پیرمرد 71ساله

آخرین محکومی که دیروز مهر آزادی در پرونده‌اش ثبت شد پیرمردی 71ساله است که نگهبان کارخانه‌ای در پایتخت بود و به اتهام قتل غیرعمد به دیه محکوم شده بود اما به‌دلیل عدم‌توانایی در پرداخت پول دیه، در زندان بود تا اینکه با کمک خیرین مبلغ دیه پرداخت و او بعد از 6سال آزاد شد. پیرمرد می‌گوید: متوفی، معتاد و کارتن‌خواب بود و در اطراف کارخانه‌ای که من در آن نگهبان بودم می‌خوابید. او چندبار وسیله از کارخانه سرقت کرده بود و چون من نگهبان بودم خسارتش را به صاحبکارم پرداخت کردم. آخرین بار یک وسیله گران قیمت را سرقت کرد. به همین دلیل دست او را به یک میخی که از دیوار آویزان بود بستم که فرار نکند اما او از هوش رفت. زنگ زدم اورژانس که مشخص شد فوت شده و آنطور که من فهمیدم، پزشکی قانونی علت مرگش را بستن دستش به دیوار و نرسیدن خون به مغزش به‌دلیل اعتیاد شدید عنوان کرد. دادگاه این جرم را قتل غیرعمد تشخیص داد و من محکوم به پرداخته دیه شدم. اما زندگی در زندان خیلی سخت است. هر روز مرگ را مقابل چشمانت می‌بینی و چون سن من زیاد بود همیشه از این می‌ترسیدم مبادا در زندان بمیرم. حتی یک شب تا مرز سکته پیش رفتم و خدا را شکر می‌کنم که ساعت رفتنم در زندان نبود و حالا بعد از 6سال می‌خواهم رنگ آزادی را ببینم و سال نو را در کنار خانواده‌ام باشم. وی می‌گوید: در زندان قالیبافی یاد گرفته‌ام و اگر عمرم کفاف دهد این کار را ادامه خواهم داد.

    دیدگاه شما
    پربازدیدترین اخبار